من همیشه قبل از اینکه دیگران قضاوتم کنند ، خودم خودم را قضاوت کرده ام...قبل از اینکه دیگران مرا هل بدهند ته دره، خودم با رضایت خودم پریده ام...! قبل از اینکه سانسور شوم خودسانسوری کرده ام!
نمیدانم..باید یک روز بنشینم خودم را روانکاوی کنم و ریشه ی این دست پیش گرفتنها را کشف کنم تا پس نیفتاده ام!
احتمال دارد این رفتارهای انتحاری به خاطر این باشد که از محاکمه شدن بیزارم...ترجیح میدهم خودم بازجوی خودم باشم.
دیروز گردن چارپاره ی عزیزم را زدم...یعنی ابتدای شعرم را قیچی کردم و شعر من از وسط ماجرا شروع کرد به حرف زدن!!
شبیه زبان بسته ای که گردنش را زده اند و جسم بی جانش شروع میکند به دویدن...بله...دقیقا شعر من همچین حسی داشت...
سر چاپ کتابم هم همین اتفاق افتاد...یک بار ناشرم نشسته بود و با خودکار قرمز مرا ساطور(سانسور)کرده بود...بعد من برگشتم خانه و تا میتوانستم زبان سرخ کتابم را قیچی کردم تا سر سبزش را به باد ندهد(کتاب من سبز است!)...جالب اینجاست وزارت ارشاد به تنها چیزی که گیر نداده بود همین مسائل بود(به قول دوستم همین مسائل کثیف!)...باور کنید ممیزی مهربان وزارت ارشاد چنان دست پدرانه ای به سر کتاب زبان بسته ام کشیده بود که کتابم سالهاست دارد زار میزند! وزارت ارشاد هیچ وقت مرا سانسور نکرد..
و اینگونه بود که من این شاعر خودسانسوریست مازوخیست هیچ وقت خودم را نبخشیدم!
دیروز بعد از اینکه گردن شعرم را زدم آن را برای یکی از ناشران خوب کشومان ایمیل کردم....بعد شروع کردم به خواندن آن..خدای من!
شعر من از وسط ماجرا شروع کرده است به تعریف کردن...مثل این می ماند که شما بخواهید برای کسی خاطره تعریف کنید و بدون مقدمه بگویید:بعد، فلان اتفاق افتاد..!
بعد؟ خب قبلش چی شد؟
به هر حال آدم باید زرنگ باشد...آدم اگر خودش زبان خودش را قیچی کند، دردش کمتر است...!
سلام
من هر بار که از روزانه نویسیها و وبلاگ نویسیهای زردم دور میشم احساس بهتری دارم...:-) شاید این معنیش این میتونه باشه که زرد نویسی برای من خطرناکه و بهتره که اگر چیزی مینویسیم حرفه ای و سبز و شاد باشه:-) برای همین این روزها فعالیتهای حرفه ای من پررنگ تر و بیشتره..
این چارپاره در آستانه ی شروع بهترین فصل زندگیم با عشق تقدیم میشه به دوستان مجازی و غیر مجازی من:-)
امیدوارم دوستش داشته باشید:-)
زندگی کن...!
بازوانت شبیه پاروییست
در هیاهوی موج موهایم
میرساند مرا به ساحل امن
هر شب از آن جزیره می آیم
چشمهایم شبیه زنهاییست
که کمی بی ثبات و حرافند
با دو ساق کشیده و عریان
زیر باران حصیر میبافند
چشمهایم شبیه زنهاییست
که نگهبان هر چه مردابند
یک شب از راه دور می آیند
و برای همیشه میخوابند
می دوم سمت سایه ای که تویی
تو شبیه گذشته های منی
تو به قدری بزرگ و زیبایی
که گمان میکنم خدای منی
شرم دارم بگویم از لبهات
مثل دوشیزه های عصر حجر
مثل زنهای سمت شرق جهان
تو مرا "ناگهان" به بوسه ببر
مرگ یعنی تو را نبوسیدن
مرگ بر تو را نبوسیدن
زندگی با تو آرزوی من است
با تو مردن...و بعد، پوسیدن
مهربان شو! کسی نمیفهمد!
بی قرارم چرا نمیفهمی؟
یا خودت را به خواب میزنی و
یا زبان مرا نمیفهمی!
غرق شو شبیه یک قایق
در هیاهوی موج موهایم
زندگی کن که من نمیمیرم!
من به دنیا دوباره می آیم....
نسیم بیرانوند/ سیزده بهمن 93
فکرش را بکن!
جهان اتوبوسی باشد که آنجا صندلیهایمان را از هم جدا کرده باشند
یا من زودتر از تو پیاده شوم!
فکرش را بکن!
دنیا قهوه خانه ای باشد که ما
هر روز بی آنکه یکدیگر را بشناسیم ،
پشت به هم بنشینیم و روو به دیگری چای بنوشیم
یا مثلا ...
مثلا تو مرا دوست نداشته باشی!
فکرش را ب...
نه ! حتی فکرش را هم نکن...
"نسیم بیرانوند"
######
بیداری
من عمریه که بیدارم
هنوز این و نفهمیدی
شبایی که نخوابیدم
عزیزم خوب خوابیدی؟
چرا وقتی که می رفتی
نگفتی برنمیگردم؟
نباید قول میدادی
نباید صبر میکردم
تو رو میبینم از حالا
داری دستاش و میگیری
تو اشکام و نمی بینی
یه عمره که فقط میری
ببخش اما گناهم رو
اگه دنیایی از دردم
اگه با گریه هام هرشب
تو رو بیدار میکردم
همیشه مطمئن بودم
منو تنها نمیذاری
چرا من فکر میکردم
تو هم تا صبح بیداری
نمی پرسی تو حالم رو
توی قلب من آشوبه
دارم با گریه میخندم
عزیزم حال من خوبه...!
"نسیم بیرانوند"
تقدیر
میخوام با من نمونی سرد و بیروح
تو باید خنده هات و پس بگیری
داره پلک تو سنگین میشه از خواب
نباید مثل من اینجا بمیری
اگرچه بوی خون میده نفسهات
به وقت بوسه های آخرین بار
دارم میبینم اون روز و که خورشید
بغل کرده تو رو اون سوی دیوار
برو تاریکه دنیایی که دارم
تو با من طاقت موندن نداری
تو میدونی نمیذارم یه لحظه
خودت رو جای من حتی بذاری
هزار تا خطه توو دنیای دستات
میخواستی خط تقدیر تو باشم
من از این گریه ها حالا یه دریام
چه جوری میشه تو دست تو جا شم؟
نذاشتن سهم دنیای تو باشم
نمیذارن که دستام و بگیری
چه روزای قشنگی پیش روته
نباید مثل من اینجا بمیری...
"نسیم بیرانوند"
"نسیم بیرانوند"
**این اثر در آکادمی ترانه ثبت شده است**
دوباره فصل نگاه مرا زمستان کرد
بلوغ حس گناهی که در تو طغیان کرد
اتاقک تو برایم غریبه شد وقتی
نگاه سرد تو بر من وزید و طوفان کرد
گذاشتی که من ابلیس کوچکی باشم
که عاشقانه تو را سجده رفت و عصیان کرد
نمیشود که تو را در حیاط خانه شبی
به چای تازه دمی تا سپیده مهمان کرد؟
عبور کن شبی از تیر و از تپانچه ، بیا....
نمیشود که تو را از قبیله پنهان کرد
بهار میشوم از دیدنت اگرچه تویی
کسی که فصل نگاه مرا زمستان کرد...
"نسیم بیرانوند"
**از مجموعه شعر لبخند که می زنی...**
چراغ اتاق تو روشن شده…!
درست، ساعت ِ 10 ، پشت پلک آن دیوار
به زنگ در که رسیدی عوض شدی انگار
نترس...! چون که نقابت تکان نخواهد خورد
نترس...! چون که نجیبی در اولین دیدار
تو جیب های خودت را همیشه از حفظی:
کلید، ساعت ِ جیبی، دو دسته چک، سیگار
حیاط خانه هنوز آن حیاط دیروزیست
طناب های پر از رخت ِ شسته، خدمتکار
زنی برای تو در کنج خانه مانده نجیب
تمام ثانیه ها را به عشق تو بیدار
سکوت کن! که کسی بو نمی برد هرگز
از آن خیانت، از آن خنده های نکبت بار
بگو همیشه دلت تنگ ِ دیدنش بوده است
دروغ، راه گریز تو میشود هر بار
نترس...! چون که نقابت تکان نخواهد خورد
نترس چون که نجیبی در اولین دیدار...
"نسیم بیرانوند"
از مجموعه شعر"لبخند که می زنی..."
خاک مرده توو خونه پاشیده ن
خسته از رنگ پرده های اتاق
وسط عابرا می آی به خودت
داری میری به سمت کافه-کلاغ
حالا احساس بهتری داری
روی این صندلی پوسیده
ظاهرا قبل تو کسی اینجا
توو خیالش یکی رو بوسیده
توو دلت حس قهرمانی نیست
از خودت که مدال میگیری
وقتی از دست عشق، تندیس
بدترین مرد سال میگیری
دیر خوردی دوباره قرصات و
مژه های تو داره تَر میشه
کافه چی، هر چی دیر برگرده
اضطراب تو بیشتر میشه
تو یه گوینده ی خبر بودی
که یه خط در میون تپق میزد
عاشقی که با هر دوسِت دارم
توی سطل زباله ، عُق میزد
وسط بوسه های پی در پی
روح تو پشت میز کارِت بود
اولین عکس عاشقانه ی تو
آخرین ژست خنده دارت بود
زن سراغ "دوسِت دارم" میگشت
توو کشو، توی جیب شلوارت
توی گلدونِ روی جاکفشی
زیر خاکسترای سیگارِت
***
داری از پشت شیشه میبینی
داره میباره..داره شب میشه
تا حواس تو نیست این فنجون
بی هوا با تو لب به لب میشه
بعدِ یه قهوه با خودت میگی:
"هی دارم خوب و خوب تر میشم"
اما یادت میاره موهاش و
عطر آهنگ "جاده ابریشم"*
شب که میشه، تموم خاطره ها
مثل یه پادِشاهِ خونخوارن
شکل یه دختر از نژاد مغول
مثل سرباز جنگ تاتارن
تو کلافه ای مثه چتری
که همیشه به میخ، آویزه
زن که از خونه رفت، فهمیدی:
چمدون ، گاهی نفرت انگیزه
جاده ابریشم*=>نام یک قطعه ی بیکلام، اثر "کیتارو"
*این کار در آکادمی ترانه ثبت شده است
"نسیم بیرانوند"
این ترانه کار مشترکی بود از من و آقای امیر علیزاده
قسمتهایی از ترانه که به رنگ آبی هست ، ترانه ی من و بقیه ی بندها کار آقای علیزاده هستش...
"نیمکتهای سوخته"
یه میدونه جنگ و یه دنیا پلاک ، یه شهر پر از لاله های سپید
یه ابلیس خونخوار و بی رحم و دیو ، همه لاله ها رو به مسلخ کشید
دل آسمون اون ق َد َر تیره شد ، که انگار دنیا رو آتش زدن
توو تاریکی و دود هم میشه دید ، که هر گوشه افتاده تن روی تن
یکی پا نداره زمین می خوره ، مث اون درختی که خورده تبر
یکی سر نداره ولی میدوه ، با پاهای تاول زده سمت در
ببین چادرایی رو که خونیه ، ببین نیمکتایی رو که سوخته
یا اون دختری رو که جون داده و به ابرای خشکیده چش دوخته
همه خیس خون زیر بارون بمب ، داره مرگ میباره از هر طرف
مگه "در" کدوم سمت این مدرسه است؟که دیوار و دیواره از هر طرف
چشای خدا هم پر از اشک شد ،دل آسمون هم از این غم گرفت
زمین خون به پیراهنش وصله زد ، یه تاریخ از این غصه ماتم گرفت
زمستون حریف بهاری نشد ، که سیراب با خون اون لاله ها
بهشت خدا خونتون بود و هست ، یه ایران به یاد شما بچه ها
فوق العاده
توو شهری که داری قدم میزنی
به جز من کی دلواپس حالته
توی این پیاده روهای شلوغ
به چز من چشای کی دنبالته؟
از این عابرای پیاده بپرس
چقد صبر کردم ببینم تو رو
یا با من بیا زیر این چتر خیس
یا از من خداحافظی کن برو
روزایی که تو دعوتم میکنی
توو کافه به صرف یه چای غلیظ
واسه لمس دستای من کافیه
تو دستات و برداری از روی میز
نمیترسی دیوونه تر شم اگه
از این بیشتر فوق العاده بشی؟
فرار از نگاه تو بی فایده است
تو دنیام و سمت خودت میکشی
با دنیا روو تو شرط بستم یه روز
نذاشتم بیاد هیچکس جای تو
جواب یه دنیا رو من چی بدم؟؟
یکی پا بذاره به دنیای تو...
میتونم با دنیا بجنگم برات
فقط کافیه که تو لب، ت َر کنی
بذار هر کی جز تو بهم شک کنه
تو میتونی حرفام و باور کنی
کدوم عطر و وقتی میای میزنی؟
که چش بسته تشخیص میدم تو رو
همیشه کنار تو بودم ولی
عزیزم چقد دیر دیدم تو رو.....
ترانه سرا: "نسیم بیرانوند"
سلام،
قرار است اینجا دفتر ترانه ها و اشعار من باشد...
از اینکه مرا میخوانید سپاسگزارم:)
"نسیم بیرانوند"