سفری از من به من...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۵ ، ۱۵:۰۱
نسیم بیرانوند

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۵ ، ۲۱:۲۹
نسیم بیرانوند

این روزها کفش هایم زود کهنه میشوند

و صبح که بیدار میشوم پاهایم درد میکنند..

راستش را بگو...!

شبها به خوابت که می آیم 

مرا با پای پیاده با خودت تا کجا میبری؟...


"نسیم بیرانوند"


*این اثر دارای گواهی ثبت از وزارت ارشاد میباشد*


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۹۵ ، ۱۳:۳۹
نسیم بیرانوند

من همیشه قبل از اینکه دیگران قضاوتم کنند ، خودم خودم را قضاوت کرده ام...قبل از اینکه دیگران مرا هل بدهند ته دره، خودم با رضایت خودم پریده ام...! قبل از اینکه سانسور شوم خودسانسوری کرده ام!

نمیدانم..باید یک روز بنشینم خودم را روانکاوی کنم و ریشه ی این دست پیش گرفتنها را کشف کنم تا پس نیفتاده ام!

احتمال دارد این رفتارهای انتحاری به خاطر این باشد که از محاکمه شدن بیزارم...ترجیح میدهم خودم بازجوی خودم باشم.

دیروز گردن چارپاره ی عزیزم را زدم...یعنی ابتدای شعرم را قیچی کردم و شعر من از وسط ماجرا شروع کرد به حرف زدن!!

شبیه زبان بسته ای که گردنش را زده اند و جسم بی جانش شروع میکند به دویدن...بله...دقیقا شعر من همچین حسی داشت...

سر چاپ کتابم هم همین اتفاق افتاد...یک بار ناشرم نشسته بود و با خودکار قرمز مرا  ساطور(سانسور)کرده بود...بعد من برگشتم خانه و تا میتوانستم زبان سرخ کتابم را قیچی کردم تا سر سبزش را به باد ندهد(کتاب من سبز است!)...جالب اینجاست وزارت ارشاد به تنها چیزی که گیر نداده بود همین مسائل بود(به قول دوستم همین مسائل کثیف!)...باور کنید ممیزی مهربان وزارت ارشاد چنان دست پدرانه ای به سر کتاب زبان بسته ام کشیده بود  که کتابم سالهاست دارد زار میزند! وزارت ارشاد هیچ وقت مرا سانسور نکرد..

و اینگونه بود که من این شاعر خودسانسوریست مازوخیست هیچ وقت خودم را نبخشیدم!

دیروز بعد از اینکه گردن شعرم را زدم آن را برای یکی از ناشران خوب کشومان ایمیل کردم....بعد شروع کردم به خواندن آن..خدای من!

شعر من از وسط ماجرا شروع کرده است به تعریف کردن...مثل این می ماند که شما بخواهید برای کسی خاطره تعریف کنید و بدون مقدمه بگویید:بعد، فلان اتفاق افتاد..! 

بعد؟ خب قبلش چی شد؟ 

به هر حال آدم باید زرنگ باشد...آدم اگر خودش زبان خودش را قیچی کند، دردش کمتر است...! 




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مهر ۹۵ ، ۱۴:۱۹
نسیم بیرانوند
یک جایی در زندگی هنری ات به این نتیجه میرسی که عاشقانه هایت را اگر چه هنوز دوست داری اما یک جای خالی درست وسط سینه ات هست که حاصل شلیک روزهای گذشته است...
آدم وقتی کم سال تر است دوست دارد یک معشوق خیالی عجیب و غریب خلق کند و هی او را در شعرهایش ستایش کند..تمام!
بزرگتر که میشوی میفهمی جهان یک مهمانی ساده نیست...جهان یک کازینو است...با سرگرمیهای لذت بخش کامجویانه اما خانمان برانداز...
جهان یک سیرک است در پس شهر تنبلهای پینیکیو!

  آن وقت خودت را درست وسط یک مثلث آتشین پیدا میکنی..مثلث عشق، پول، شکم
تو باید در میانه ی این مثلث آتشین زندگی کنی و در حالی که کف پایت برشته شده است لبخند داشته باشی و روو به تماشاگران بالا و پایین بپری و آنها ندانند جست و خیزهای تو به خاطر برشته شدن کف پاهای توست نه شادی های بی پایانت...!
 
یک جایی در زندگی هنری ات به این نتیجه میرسی که عشق، دیگر برایت رنگ و لعاب ندارد..میفهمی که دغدغه ات درد است...نان است...جهان است....وقتی به این مرحله رسیدی تردیدی نداشته باش که موفقتر خواهی بود...

"نسیم بیرانوند"
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۹۵ ، ۲۲:۰۹
نسیم بیرانوند

سلام

من هر بار که از روزانه نویسیها و وبلاگ نویسیهای زردم دور میشم احساس بهتری دارم...:-) شاید این معنیش این میتونه باشه که زرد نویسی برای من خطرناکه و بهتره که اگر چیزی مینویسیم حرفه ای و سبز و شاد باشه:-) برای همین این روزها فعالیتهای حرفه ای من پررنگ تر و بیشتره..

این چارپاره در آستانه ی شروع بهترین فصل زندگیم با عشق تقدیم میشه به دوستان مجازی و غیر مجازی من:-)

امیدوارم دوستش داشته باشید:-)


زندگی کن...!


 بازوانت شبیه پاروییست 

در هیاهوی موج موهایم

میرساند مرا به ساحل امن

هر شب از آن جزیره می آیم


چشمهایم شبیه زنهاییست

که کمی بی ثبات و حرافند

با دو ساق کشیده و عریان

زیر باران حصیر میبافند


چشمهایم شبیه زنهاییست 

که نگهبان هر چه مردابند

یک شب از راه دور می آیند 

و برای همیشه میخوابند


می دوم سمت سایه ای که تویی

تو شبیه گذشته های منی

تو به قدری بزرگ و زیبایی

که گمان میکنم خدای منی


شرم دارم بگویم از لبهات

مثل دوشیزه های عصر حجر

مثل زنهای سمت شرق جهان 

تو مرا "ناگهان" به بوسه ببر


مرگ یعنی تو را نبوسیدن

مرگ بر تو را نبوسیدن

زندگی با تو آرزوی من است

 با تو مردن...و بعد، پوسیدن


مهربان شو! کسی نمیفهمد!

بی قرارم چرا نمیفهمی؟

یا خودت را به خواب میزنی و

یا زبان مرا نمیفهمی!

 

غرق شو شبیه یک قایق

در هیاهوی موج موهایم

زندگی کن که من نمیمیرم! 

من به دنیا دوباره می آیم....


   

نسیم بیرانوند/ سیزده بهمن 93




***ثبت شده در سایت شعر نو، به شماره ثبت : 439875***
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۵ ، ۱۷:۰۲
نسیم بیرانوند

فکرش را بکن! 

جهان اتوبوسی باشد که آنجا صندلیهایمان را از هم جدا کرده باشند 

 یا من زودتر از تو پیاده شوم!

فکرش را بکن! 

دنیا قهوه خانه ای باشد که ما 

هر روز بی آنکه یکدیگر را بشناسیم ، 

پشت به هم بنشینیم و روو به دیگری چای بنوشیم

 یا مثلا ...

مثلا تو مرا دوست نداشته باشی! 

فکرش را ب...

نه ! حتی فکرش را هم نکن... 


"نسیم بیرانوند"




***ثبت شده در سایت شعر نو***
***به شماره ثبت : 439795***
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۹۵ ، ۱۷:۰۳
نسیم بیرانوند

   

     

**متن از: نسیم بیرانوند**

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۵ ، ۱۶:۰۵
نسیم بیرانوند

یک پنجره ای که روو به دریا بازی

در بطن قفس ، تجسم پروازی

عاشقترم از همیشه, ای دیوانه

وقتی که مرا به گریه می اندازی


"نسیم بیرانوند"

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۹۵ ، ۲۲:۴۲
نسیم بیرانوند

دیگه آغوش مادر، جای امنی نیست
تا وقتی گلّه های گرگ، بیدارن
تا خوشه-خوشه آدمها دِرو میشن
کشاورزای اینجا بمب میکارن

تا این گنجشک ها بی آب و بی "دونه" ان
خدا از "دونه" ی تسبیح ، بیزاره
طواف کعبه از این لحظه بیهوده است
خدا پاش و توو این دنیا نمیذاره

همیشه جاده دنبال رسیدن نیست
یه جاهایی درا (در ها ) همدستِ دیوارن
همه ، اون قدر سیلی خوردن از هم ، که
به این پیغمبرِ بی دست شک دارن…

به هر کی رد بشه از کوچه، بد بینیم
برای سایه مون پاپوش میدوزیم
تـنِ یک رنگـِ تکراری نمیپوشیم
واسه "یک" شب، "دو" تا آغوش میدوزیم

######

باید پشت نقابِ خنده ، پنهون شم
بذار از توو کـِشو لبخند بردارم
هوا تلخه یا چای تازه جوشیده است؟
بذار از روو لب تو ، قند بردارم…!

مثه یه کوه برفی دورم از دنیا
توو قلبم کلبه ای از برف میسازی
سرت روو سینَه مِ تا صبح…این یعنی:
داری موج و به جون صخره میندازی

مثه یه شورشی، دستای من بسته است
توی خواب تو ، شطرنجیه تصویرم
به من می ریزه هرچی رودِ توو دنیا
ولی از چشم تو سرچشمه میگیرم

جهان ، یه شعره با خـطِ بریـلِ درد
با انگشتای تو دنیا رو میخونم
برهنه میشم از هر کی به غیر از تو
هوا سوزِ بدی داره ، بپوشونم…
****
برهنه میشم از هر کی به غیر از تو
بپوشونم…بپوشونم…بپوشونم…
"نسیم بیرانوند"
**این کار، در آکادمی ترانه ثبت شده است**
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۵ ، ۰۱:۲۴
نسیم بیرانوند
امشب عبور میکنم از کوچه های سرد
از کاج های یخ زده از هر چه برگ زرد

گاهی سکوت میشکند با صدای باد
گاهی به زوزه های سگی خیس و هرزه گرد

آخر چه حکمتیست که یاد تو ام هنوز؟
وقتی غروب ، قلب مرا می برد به درد

با من کسی این سالها جز عکس نو نبود
جیب تمام خاطره های مرا بگرد

لطفا بیا به خانه ی تاریک من ببین
با روزهای خوب من دلتنگی ات چه کرد...

"نسیم بیرانوند"

از مجموعه شعر لبخند که میزنی...
۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۵ ، ۰۰:۳۶
نسیم بیرانوند

من تازگی ها سخت سرگرمم
با تهمتایی(تهمت هایی) که تو میبافی
چشمای مغرور من این روزا
تر میشه به اندازه ی کافی

لب میزنم به قهوه هایی که
ترجیح میدم بی شــِـکر باشه
زخمام و این روزا نمیبندم
تا عمق دردم بیشتر باشه

لج میکنم…بی قرص میخوابم…
از گریه ها سردرد میگیرم
بی چتر میرم زیر بارون و
شب، دوشــِ آبــِ سرد میگیرم

بعد تو حتی با صدای زنگ
گاهی به هم میریزه اعصابم
من تازگی ها زود میرنجم
من تازگی ها دیر میخوابم

برعکسـِ تو ، وقتی تو میرنجی
من از غرورم مایه میذارم
ثابت شده قلب تو با من نیست
وقتی بهت حس بدی دارم…

گفتی بهم: « "قلب" تو "دنیامه"
تنها بشه این مرد، میمیره»
ببین چه جوری یه زنــِ تنها
فردا ازت "دنیا"رو میگیره…

"نسیم بیرانوند"
**ثبت شده در آکادمی ترانه**
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۹۵ ، ۰۱:۲۲
نسیم بیرانوند

بیداری

 

من عمریه که بیدارم

هنوز این و نفهمیدی

 

شبایی که نخوابیدم

عزیزم خوب خوابیدی؟

 

چرا وقتی که می رفتی

نگفتی برنمیگردم؟

 

نباید قول میدادی

نباید صبر میکردم

 

تو رو میبینم از حالا

داری دستاش و میگیری

 

تو اشکام و نمی بینی

یه عمره که فقط میری

 

ببخش اما گناهم رو

اگه دنیایی از دردم

 

اگه با گریه هام هرشب

تو رو بیدار میکردم

 

همیشه مطمئن بودم

منو تنها نمیذاری

 

چرا من فکر میکردم

تو هم تا صبح بیداری

 

نمی پرسی تو حالم رو

توی قلب من آشوبه

دارم با گریه میخندم

عزیزم حال من خوبه...!


"نسیم بیرانوند"

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۵ ، ۱۷:۰۱
نسیم بیرانوند

تقدیر

میخوام با من نمونی سرد و بیروح

تو باید خنده هات و پس بگیری

 

داره پلک تو سنگین میشه از خواب

نباید مثل من اینجا بمیری

 

اگرچه بوی خون میده نفسهات

به وقت بوسه های آخرین بار

 

دارم میبینم اون روز و که خورشید

بغل کرده تو رو اون سوی دیوار

 

برو تاریکه دنیایی که دارم

تو با من طاقت موندن نداری

 

تو میدونی نمیذارم یه لحظه

خودت رو جای من حتی بذاری

 

هزار تا خطه توو دنیای دستات

میخواستی خط تقدیر تو باشم

 

من از این گریه ها حالا یه دریام

چه جوری میشه تو دست تو جا شم؟

 

نذاشتن سهم دنیای تو باشم

نمیذارن که دستام و بگیری

 

چه روزای قشنگی پیش روته

نباید مثل من اینجا بمیری...


"نسیم بیرانوند"

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۵ ، ۱۶:۵۲
نسیم بیرانوند

سلام...این ترانه رو از همه ی ترانه هام بیشتر دوست دارم...خیلی بیشتر..
به خاطر اینکه خیلی روی این ترانه کار نکردم و کاملا جوششی بود و زنانگی بیشتری به خرج دادم...:-))

چقد تاریکه این سلول توو در توو
یه دیوار بلنده بین ما انگار
تو سر روو آجرای کهنه میذاری
تو رو بو میکشم از پشت این دیوار

تو میتونستی این دیوار و برداری
تویی که دست تنها کوه میکندی
نمیدونم هنوزم مثل اون روزا
روی این اسب زخمی شرط میبندی؟

یه خونه با تو میسازم توو رؤیام و
من از تو بوسه های تازه میگیرم
واسه قابِ درِ این کلبه ی چوبی
فقط قدّ تو رو اندازه میگیرم…

تو باشی هیچ کاری غیرممکن نیست
بهشتم(بهشت هم) میشه گاهی روو زمین باشه
واسه اینکه بمونی، باید این خونه
یه خونه ، وسطِ میدون مین باشه

مراقب باش! این سیاره از شیشه است…
مبادا راه میری ، زخم برداری
چشای تو اگه تَر باشه میمیرم
روی این نقطه-ضعفم دست میذاری

تو میری…مرگ برمیگرده سمت من
تو برمیگردی و مرگ از شبم میره
شاید جایی کسی یاد تو افتاده…
که داره قلبم اینجا درد میگیره

همیشه بین ما سوء تفاهم هست…!
همیشه، حرف آخر ، معذرت خواهی…
ولی قهر من و تو سخت، کوتاهه
یه چیزی مثل قهر موج و گوش-ماهی

یه روزی میرسه شاید همین فردا
که با هم ، زیر نور ماه میشینیم
ولی هر شب ، من و تو همزمان با هم
یه دیوار بلند و خواب میبینیم…

"نسیم بیرانوند"

**این اثر در آکادمی ترانه ثبت شده است**

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۵ ، ۰۰:۲۴
نسیم بیرانوند


دوباره فصل نگاه مرا زمستان کرد

بلوغ حس گناهی که در تو طغیان کرد


اتاقک تو برایم غریبه شد وقتی 

نگاه سرد تو بر من وزید و طوفان کرد


گذاشتی که من ابلیس کوچکی باشم

که عاشقانه تو را سجده رفت و عصیان کرد


نمیشود که تو را در حیاط خانه شبی

به چای تازه دمی تا سپیده مهمان کرد؟


عبور کن شبی از تیر و از تپانچه ، بیا....

نمیشود که تو را از قبیله پنهان کرد


بهار میشوم از دیدنت اگرچه تویی

کسی که فصل نگاه مرا زمستان کرد...


"نسیم بیرانوند"


**از مجموعه شعر لبخند که می زنی...**

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۵ ، ۰۰:۳۷
نسیم بیرانوند

واسه اولین باره توو زندگیم
یکی رو توو خوابم بغل میکنم
یا میمیرم از درد این انتظار
یا این عشق و ضرب المثل میکنم

یه عمره با تقدیر، درگیرم و
دعا کن بشه آخرین سال جنگ
بدون تو این عید، حالم بده
مثه حال ماهی توو سال نهنگ

تو خوبی! مثه اولین بار که
با اون شال خاکستری دیدمت
مثه آخرین دفعه که توی پارک
روی نیمکت آخری دیدمت

هنوزم کسی مثل تو خاص نیست
تو باید بفهمی که حق با منه…!
نشد مثل تو، هر کی "هم اسمته"
یا هر کی که عطر تو رو میزنه

واسه من سؤاله، که چشمای تو
اگه خیس باشه ، همین رنگیه…؟!
میدونم سؤالم عجیبیه ولی
اینا از مضرات دلتنگیه…!

نگاه تو مغرور و سرده، ولی
کمی شیطنت ، پشت لبخندته
دلت صاف تا قسمتی ابریه
شاید آخرین روز اسفندته

حواست به کار خودت باشه و
یه وقت پا نذاری به خواب کسی…!
زن قصه می میره اینجا، اگه
بشی قهرمان کتاب کسی

چقد سرد میشه هوا بعد تو
واسه من مهم میشه اخبارِ روز
لباسای گرم و ببر با خودت
هوای سفر، سوز داره هنوز

کنارم یه "مرد خیالی" نذار
خیال کردی تنها شدن، سخت نیست؟
قسم میخورم بعد تو هیچ وقت
کنار من اون مرد ، خوشبخت نیست

بهت قول میدم بمونم به پات
همیشه به قولم عمل میکنم
توو خوابم میای خونه و بالش و
به جای تو محکم بغل میکنم…!
****

چراغ اتاق تو روشن شده…!


"نسیم بیرانوند"

**این اثر در آکادمی ترانه ثبت شده است**
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۹۵ ، ۱۵:۲۰
نسیم بیرانوند


روﺯِ بعد از تو عشق، تعطیله..
غیر تو کی اهمیت داره؟
بعد تو هیچ چی مثل سابق نیست
عشق، بعد از تو معصیت داره

هی سلام میرسونی از دور و
از خودم حالمو نمیپرسی
هیچ موقع بی تو گرمم نیست
برف میباره زیر این کرسی

بعد تو من عوض شدم اما
تو هنوز با کسی نمیجوشی
شال و مثل همیشه میبندی
مثل سابق لباس میپوشی

بعد تو من عوض شدم حتی
بر خلاف همیشه غمگینم
توی آینه نگاه میکنم و 
تو رو پشت سرم نمیبینم

واسه من هیچ چی مثل فاجعه نیست
بس که درگیر روزمره گی ام
فاجعه یعنی حس دلتنگیم
دفن شه، زیر روزمره گی ام

رنجها قوی ترم کردن
هیچ تغییری اتفاقی نیست
وقتی دنبال رد پای تو ام
هیچ تصویری اتفاقی نیست…

ﻣﻄﻤﺌﻦ تر درا (درها)رو میبندم
بعد تو من به باد شک دارم
هی توو آینه نگاه میکنم و
 چند تا تار سفید و میشمارم

فال حافظ رو باز میکنم و
معنی فال من":سفر باتو  !" 
باید آماده ی سفر باشم
من قبول دارم این خرافات و  !

روﺯِ بعد از تو عشق، تعطیله
غیر تو کی اهمیت داره؟
بعد تو هیچ چی مثل سابق نیست
عشق، بعد از تو معصیت داره..

نسیم بیرانوند

**ثبت شده در آکادمی ترانه**
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۵ ، ۲۳:۲۶
نسیم بیرانوند

درست، ساعت ِ 10 ، پشت پلک آن دیوار

به زنگ در که رسیدی عوض شدی انگار


نترس...! چون که نقابت تکان نخواهد خورد

نترس...! چون که نجیبی در اولین دیدار


تو جیب های خودت را همیشه از حفظی:

کلید، ساعت ِ جیبی، دو دسته چک، سیگار


حیاط خانه هنوز آن حیاط دیروزیست

طناب های پر از رخت ِ شسته، خدمتکار


زنی برای تو در کنج خانه مانده نجیب

تمام ثانیه ها را به عشق تو بیدار


سکوت کن! که کسی بو نمی برد هرگز

از آن خیانت، از آن خنده های نکبت بار


بگو همیشه دلت تنگ ِ دیدنش بوده است

دروغ، راه گریز تو میشود هر بار


نترس...! چون که نقابت تکان نخواهد خورد

نترس چون که نجیبی در اولین دیدار...


"نسیم بیرانوند" 

از مجموعه شعر"لبخند که می زنی..."


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۵ ، ۱۴:۳۱
نسیم بیرانوند

دنیای من اینجاست

اینجا توو این خونه

این عطر موهاته؟

یا بوی بارونه؟


حس میکنم خوبم 

وقتی تو اینجایی

احساس خوبی نیست

احساس تنهایی


"نسیم بیرانوند"


به زودی با صدای حسین احمدی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۵ ، ۱۳:۳۱
نسیم بیرانوند

خاک مرده توو خونه پاشیده ن


خسته از رنگ پرده های اتاق


وسط عابرا می آی به خودت


داری میری به سمت کافه-کلاغ




حالا احساس بهتری داری


روی این صندلی پوسیده


ظاهرا قبل تو کسی اینجا


توو خیالش یکی رو بوسیده




توو دلت حس قهرمانی نیست


از خودت که مدال میگیری


وقتی از دست عشق، تندیس


بدترین مرد سال میگیری




دیر خوردی دوباره قرصات و


مژه های تو داره تَر میشه


کافه چی، هر چی دیر برگرده


اضطراب تو بیشتر میشه




تو یه گوینده ی خبر بودی


که یه خط در میون تپق میزد


عاشقی که با هر دوسِت دارم


توی سطل زباله ، عُق میزد




وسط بوسه های پی در پی


روح تو پشت میز کارِت بود


اولین عکس عاشقانه ی تو


آخرین ژست خنده دارت بود




زن سراغ "دوسِت دارم" میگشت


توو کشو، توی جیب شلوارت


توی گلدونِ روی جاکفشی


زیر خاکسترای سیگارِت




***


داری از پشت شیشه میبینی


داره میباره..داره شب میشه


تا حواس تو نیست این فنجون


بی هوا با تو لب به لب میشه




بعدِ یه قهوه با خودت میگی:


"هی دارم خوب و خوب تر میشم"


اما یادت میاره موهاش و


عطر آهنگ "جاده ابریشم"*




شب که میشه، تموم خاطره ها


مثل یه پادِشاهِ خونخوارن


شکل یه دختر از نژاد مغول


مثل سرباز جنگ تاتارن




تو کلافه ای مثه چتری


که همیشه به میخ، آویزه


زن که از خونه رفت، فهمیدی:


چمدون ، گاهی نفرت انگیزه



جاده ابریشم*=>نام یک قطعه ی بیکلام، اثر "کیتارو"



*این کار در آکادمی ترانه ثبت شده است


"نسیم بیرانوند"


کافه کلاغ

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۹۵ ، ۲۱:۰۰
نسیم بیرانوند

این ترانه کار مشترکی بود از من و آقای امیر علیزاده

قسمتهایی از ترانه که به رنگ آبی هست ، ترانه ی من و بقیه ی بندها کار آقای علیزاده هستش...


"نیمکتهای سوخته"


یه میدونه جنگ و یه دنیا پلاک ، یه شهر پر از لاله های سپید

                                      یه ابلیس خونخوار و بی رحم و دیو ، همه لاله ها رو به مسلخ کشید

 

دل آسمون اون ق َد َر تیره شد ، که انگار دنیا رو آتش زدن

                                      توو تاریکی و دود هم میشه دید ، که هر گوشه افتاده تن روی تن

 

یکی پا نداره زمین می خوره ، مث اون درختی که خورده تبر

                                      یکی سر نداره ولی میدوه ، با پاهای تاول زده سمت در

 

ببین چادرایی رو که خونیه ، ببین نیمکتایی رو که سوخته

                                       یا اون دختری رو که جون داده و به ابرای خشکیده چش دوخته

 

همه خیس خون زیر بارون بمب ، داره مرگ میباره از هر طرف

                                     مگه "در" کدوم سمت این مدرسه است؟که دیوار و دیواره از هر طرف

 

چشای خدا هم پر از اشک شد ،دل آسمون هم از این غم گرفت

                                     زمین خون به پیراهنش وصله زد ، یه تاریخ از این غصه ماتم گرفت

 

زمستون حریف بهاری نشد ، که سیراب با خون اون لاله ها

                                       بهشت خدا خونتون بود و هست ، یه ایران به یاد شما بچه ها


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۹۵ ، ۱۹:۲۹
نسیم بیرانوند

فوق العاده


توو شهری که داری قدم میزنی

به جز من کی دلواپس حالته

توی این پیاده روهای شلوغ

به چز من چشای کی دنبالته؟


از این عابرای پیاده بپرس

چقد صبر کردم ببینم تو رو

یا با من بیا زیر این چتر خیس

یا از من خداحافظی کن برو


روزایی که تو دعوتم میکنی

توو کافه به صرف یه چای غلیظ

واسه لمس دستای من کافیه

تو دستات و برداری از روی میز


نمیترسی دیوونه تر شم اگه

از این بیشتر فوق العاده بشی؟

فرار از نگاه تو بی فایده است

تو دنیام و سمت خودت میکشی


با دنیا روو تو شرط بستم یه روز

نذاشتم بیاد هیچکس جای تو

جواب یه دنیا رو من چی بدم؟؟

یکی پا بذاره به دنیای تو...


میتونم با دنیا بجنگم برات

فقط کافیه که تو لب،  ت َر  کنی

بذار هر کی جز تو بهم شک کنه

تو میتونی حرفام و باور کنی


کدوم عطر و وقتی میای میزنی؟

که چش بسته تشخیص میدم تو رو

همیشه کنار تو بودم ولی

عزیزم چقد دیر دیدم تو رو.....


ترانه سرا: "نسیم بیرانوند"




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۹۵ ، ۱۹:۱۱
نسیم بیرانوند

تنهاست در این مزرعه ، همواره مترسک
با شال و کلاه و شنلی پاره ، مترسک

شب خواب که میبیند از این مزرعه رفته است
تب میکند از غصه ی یکباره مترسک


هر روز کلاغ و شَبَـح ِ  تیره ی طوفان
دلواپس ِ ویرانی سیاره، مترسک


در جمع، صدا میزند او را زن دهقان
هی لنگ ِ پدرسوخته ، بیکاره مترسک


دیروز کلاغ آمد و در گوش چپش گفت:
«آخر به خدا میشوی آواره، مترسک»


امروز در آن مزرعه طوفان شد و جا ماند
تنها ، ش ِن ِل ِ پاره ی بیچاره، مترسک


            "نسیم بیرانوند"
 


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۹۵ ، ۱۲:۴۷
نسیم بیرانوند

سلام، 

قرار است اینجا دفتر ترانه ها و اشعار من باشد...

از اینکه مرا میخوانید سپاسگزارم:)


"نسیم بیرانوند"

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۵ ، ۱۳:۵۴
نسیم بیرانوند