سفری از من به من...

یک جایی در زندگی هنری ات به این نتیجه میرسی که عاشقانه هایت را اگر چه هنوز دوست داری اما یک جای خالی درست وسط سینه ات هست که حاصل شلیک روزهای گذشته است...
آدم وقتی کم سال تر است دوست دارد یک معشوق خیالی عجیب و غریب خلق کند و هی او را در شعرهایش ستایش کند..تمام!
بزرگتر که میشوی میفهمی جهان یک مهمانی ساده نیست...جهان یک کازینو است...با سرگرمیهای لذت بخش کامجویانه اما خانمان برانداز...
جهان یک سیرک است در پس شهر تنبلهای پینیکیو!

  آن وقت خودت را درست وسط یک مثلث آتشین پیدا میکنی..مثلث عشق، پول، شکم
تو باید در میانه ی این مثلث آتشین زندگی کنی و در حالی که کف پایت برشته شده است لبخند داشته باشی و روو به تماشاگران بالا و پایین بپری و آنها ندانند جست و خیزهای تو به خاطر برشته شدن کف پاهای توست نه شادی های بی پایانت...!
 
یک جایی در زندگی هنری ات به این نتیجه میرسی که عشق، دیگر برایت رنگ و لعاب ندارد..میفهمی که دغدغه ات درد است...نان است...جهان است....وقتی به این مرحله رسیدی تردیدی نداشته باش که موفقتر خواهی بود...

"نسیم بیرانوند"
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۷/۰۵
نسیم بیرانوند

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">