سفری از من به من...

عصیان

چهارشنبه, ۲۷ مرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۳۷ ق.ظ


دوباره فصل نگاه مرا زمستان کرد

بلوغ حس گناهی که در تو طغیان کرد


اتاقک تو برایم غریبه شد وقتی 

نگاه سرد تو بر من وزید و طوفان کرد


گذاشتی که من ابلیس کوچکی باشم

که عاشقانه تو را سجده رفت و عصیان کرد


نمیشود که تو را در حیاط خانه شبی

به چای تازه دمی تا سپیده مهمان کرد؟


عبور کن شبی از تیر و از تپانچه ، بیا....

نمیشود که تو را از قبیله پنهان کرد


بهار میشوم از دیدنت اگرچه تویی

کسی که فصل نگاه مرا زمستان کرد...


"نسیم بیرانوند"


**از مجموعه شعر لبخند که می زنی...**

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۵/۲۷
نسیم بیرانوند

غزل

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">